شب بلند است و خدایا
ذهن من کوتاه شد
واژگان بر باد رفت و دست من کوتاه شد
چند وقت است که پیدا نتوانم کردمش
واژگانم کو؟ کجا باید بیابم راهکش؟
در تکاپویش بدم
دیدم که شمع شعر من خامش شدست
واژگان و قافیه
وزن و ردیف و مابقی را خط زدم
گرد بر گرد صغیرک شعر نازک پرورم
حلقه ای! نه! چنبری محکم زدم.
با دمی عاری ز هر وزن و عروض
بر تن سرد و خموش و لاغرش
بس دمیدم!
تا که دیدم جان، تمایل، رو، بسوی سرخ و گرمی میکند!
موفق باد حالت، درونت، شعرهایت . . .